ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ماهان عشق مامان و بابا

نی نی لای لای

به به شاهزاده كوچولو رو ببينيد اين آقا اينقدر شيطون بلاست كه ما جرأت نميكرديم براش ني ني لاي لاي بخريم ميگفتيم توش نميشينه وقتي بابايي و ماماني براي ني ني خاله مينا خريد گفتن بزار اول ماهان امتحان كنه اگر نشست باشه براي ماهان بعدا براي پويا ميخريم كه با كمال تعجب ديديم شما مثل شاهزاده ها نشستي و بيبي انيشتين ديدي قربون پسر گلم برم الهي. ...
26 بهمن 1392

ماوآتلیه

  عزيز دلم باباييت وقتي يزد بود گفت بايد وقت بگيريم و شما رو ببريم آتليه تا عكس كريسمس بگيري ولي از اونجايي كه شما دلدرد ميشي و خيلي گريه ميكني من گفتم نه بزار پسري بزرگتر بشه بعد ولي بابايي اصرار كرد وگفت اون با من ومنم به ناچار قبول كردم ولي الان كه فكر ميكنم ميبينم خوب شد بابايي اصرار كردو رفتيم از گل پسرمون عكس گرفتيم .خدا را شكر اون شب فقط كمي غر زدي ولي اصلأ گريه نكردي اينجا قبل از رفتنه كه داري لباس ميپوشي ولي از اونجايي كه كلا لباس پوشيدنو دوست نداري بايد تيكه تيكه تنت كنيم عزيز دلم.   اينا هم عكس هاي آتليه عزيزم ببين چقدر ناز شدي كچل من بازم رسما عاشقتم. ...
26 بهمن 1392

ماهان و بیبی انیشتین

    . مامان الهي قربونت بره عزيزم واي ميخوام بخورمت اينجارو ميبيني اگر گفتي داري به چي اينجوري نگاه ميكني؟درسته براي اولين بار داري به سي دي هاي بيبي انيشتينت كه برات گرفته بودم نگاه ميكني اونم با چه دقتي گلم بعضي وقتها اذيتت ميكنم ميگم ماماني مگه داري اتم ميشكافي كه اينقدر دقت ميكني آقا پسر رسمأ عاشقتم. ...
26 بهمن 1392

دوماهگی

. سلام فوتباليست من اي واي گل من با اين جثه كوچولوت فوتبال آمريكايي هم بازي ميكني؟ از تو ناقلا همه چيز برمياد.ميدونستي عاشق اين لباستم اينو از توي سايت برات سفارش دادم از آمريكا با چند دست ديگه لباس برات فرستادن البته من فقط سفارش دادم ماماني و بابايي حساب كردن.گلم كم پيش مياد آروم باشي آخه عزيزكم از اول دلدرد بودي و خيلي گريه ميكردي اميدوارم هرچه زودتر همه دردهات تموم بشه.   . بله اين جوجه مال منه و اولين روز از دوماهگيشو سپري ميكنهماماني تو چه فكري هستي عزيزم؟اولين بار اينقدر راحت و بدون لباس گذاشتمت انشاالله هميشه اينقدر آروم وبدور از ناراحتي باشي.   . واي اخماشو ببينيد.ميدونستي وقتي براي اولين بار ديدمت هم اخ...
26 بهمن 1392

زردي و بيمارستان

پسرم،عزيزم ازفردايي كه مرخص شديم و اومديم خونه ماماني و بابايي شروع كردي به گريه كردن و تا صبح گريه كردي ،منو ماماني ترسيده بوديم وقتي صبح برديمت بيمارستاني كه بدنيا اومده بودي و دكترت معاينت كرد گفت كوليك يا همون دلدرد داري اي بابا عزيزم آخه چرا كوچولوي معصوم من بايددرد بكشه خوب حكمت خداست بازم خداراشكر چيز مهمي نيست بعدم دكتر گفت زردي داري كه بايد هرروز چك بشه اگر رفت بالا بايد بستري بشي اي بابا خيلي ناراحت شدم و بعد ازچند روز رفت وآمد زردي شما شد١٥/٧كه خيلي بالا بود و شمارو بيمارستان خوابوندن نميدوني چي كشيديم اينقدر خسته ميشديم كه نوبتي من و ماماني ميخوابيديم بابايي و عمو رسول هم بهمون سر ميزدن ديگه بماند كه چقدر ازت خون گرفتن و من پا به ...
25 بهمن 1392

وقتي فهميدم داري مياي

عزيز دلم،قند عسلم وقتي فهميدم يه موجود كوچولو تو دل مامانيه داشتم از خوشحالي غش ميكردم بعدش بابايي به همه زنگ زد و خبر داد بقيه باورشون نميشد كه دارن مادريزرگ و پدربزرگ،خاله و عمو ميشن آخه شما اولين كوچولويي هستي كه تو خانواده من وباباييت ميايي. ولي طولي نكشيد كه حال ماماني بد شد و ويارهاش شروع شد خيلي بد بود ولي بخاطر شما و به عشق تو تحملشون كردم اينقدر حالم بد بود كه ماماني اومد هرات و بردمون تهران پيش خودشون راستي اينم بگم كه بخاطر كار بابا قاسم و طرحش بايد چندسالي هرات كه يكي از شهريتانهاي يزده باشيم خلاصه كه يك ماهي تهران مونديم و چند روز مونده به عيد اومديم يزد ولي هنوز حالم سرجاش نبود. عيد هم بخوبي و خوشي تموم شد البته متفاوت از ...
25 بهمن 1392

جنسيت

سلام عزيزكم هنوز نميدونستيم شما دختري ياپسر بابا قاسم ميگفت براش فرقي نميكنه ولي دلم تو دل نبود بدونم دخملي يا پسمل. هيچوقت يادم نميره پنجم ارديبهشت بود كه يزد رفتم دكتر كرباسي واي كه چه تالاپو تولوپي ميكرد قلبم وقتي دكتر گفت پسري باورم نميشد آخه فكر ميكردم يه حامي ديگه هم تو زندگيم اومده و تو وجود من رشد ميكنه عاشقتم عاشقتم عاشقتم. بابات يه سبدگل برام خريد و اسمتو بعد از يه عالمه گشتن و چك و چونه زدن بابا ماهان گذاشت ماهان عشق مامان و بابا.
22 بهمن 1392