ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ماهان عشق مامان و بابا

شيرين كاري هاي جديد

واي چه كاراي بامزه و شيريني انجام ميدي عزيز دلم : اول اينكه خيلي ددري شدي تا لباس ميپوشيم يا روسري دستم ميبيني شروع ميكني به حرف زدن و كم كم غروگريه كه ببريمت بيرون. دوم اينكه وقتي بغلت ميكنم يا خوشحالي كه ميريم بيرون منو ميخوري دورت بگردم وقتي ميخوريم همه دنيارو بهم ميدن . سوم اينكه تو ماشين كه ميشينيم بابا قاسمو نگاه ميكني بعدم سرتو برميگردوني بالا منم ميبيني بعد هم يه خنده از روي رضايت ميزني كه دلمون آب ميشه نفس. يه دو هفته اي هست كه غلط زدنت عالي شده مثلا ديشب خودتو رسوندي به قوطي شير خشكت و ريختيشون. تازه ميخواي تاتي كني نميتوني تو روروئك هم نميموني آخه ديگه نميخواي بپر بپر كني ميخواي راه بري ولي هنوز نميدوني چجوري آخه ماماني پله ...
14 ارديبهشت 1393

پسرخالت پويا

گل ماماني امروز صبح پسرخالت بدنيا اومد كه خداراشكر هم پسرخالت و هم خاله مينا هر دو سلامتن.اسم پسرخاله نازتو گذاشتن پويا ،پويا جان ،خاله دوست داريم😘پويا با وزن ٢٧٣٠گرم و قد٥٠سانت دو بيمارستان عرفان بدنيا اومد عزيزكم و بدليل اينكه خيلي كوچولو و ضعيفه نتونستم شمارو بزارم كمارش و عكس بگيرم ولي يه عكس تكي ازش ميزارم برات نفس ماماني😍مامام رسما عاشقته ماهان خان. ...
14 ارديبهشت 1393

نه ماهگي

سلام پسركم ،عشقم،نفسم،الان كه دارم برات مينويسم چه آقا و مظلومانه خوابيدي ،عاشقتم ماماني.يه. و هفته اي هست خيلي اذيت ميكني و بيقرار شدي وتا توي ماشين نريم اروم نميشي و نميخوابي،فكر كنم بخاطر دندونات باشه آخه لثه هات خيلي ورم كردن و قرمزشدن خدا كنه زودتر دربيان تا هم خودت راحت بشي و هم ما غصه تورو نخوريم عزيزكم. ...
14 ارديبهشت 1393

مريضي سخت

سلام عزيز دلم الان كه دارم برات مينويسم تو شديدا مريض شدي كه همراه با اسهال و استفراغ و دلدرد و حالت تهوع تب شديده،الان هم كه نصف شبه با تب ٣٩درجه از خواب پريدي و گريه كردي به حدي قرمز شده بودي و تب داشتي كه داشتم از ترس سكته ميكردم ماماني.مامان فدات بشه از روز يازدهم كه آخر شب چهاربار استفراغ كردي و دايي احسان بردمون بيمارستان تا الان مريضي ولي خداراشكربهتري و به بستري شدن نرسيد،عزيز دلم،نفسم چرا دوباره مريض شدي؟نميگي مامان از غصه دق ميكنه؟😞خلاصه اين دو شب خيلي اذيت شدي انشاالله فردا صبح كه بيدار ميشي خوب شدي و مثل قبل شيطنت ميكني پسركم.الهي بميرم كه چشمت زدن وگوشتهاي تنت آب شده ،الهي چشمشون كور بشه . زودتر خوب شو ماماني خواهش ميكنم من طاقت...
14 ارديبهشت 1393

يه دفعه چي شد؟

سلام نفس،واي كه ديشب چكار ميكردي ،،ديشب با باباجون و مامان جون و بابا قايم رفتيم يه گشتي بزنيم كه شما بعد از يه عالمه شيطوني خوابيدي ما هم فكر كرديم حالا كه ساعت ده و نيم شبه شما تا صبح ميخوابي ولي همين كه رسيديم خونه چشماتو باز كردي و ميخنديدي و هي غلط ميزدي نميدونم ماماني چي شد خواب ديدي كه يكدفعه ديديم عقب عقب هم ميري خلاصه اينقدر غلط زدي و عقب عقب رفتي كه ساعت يك شب با چراغهاي خاموش خودت خوابت برد البته براي اولين بار بود كه اينجوري سرحال خودت تو تاريكي اينقدر بازي كردي تا خوابيدي دوست دارم مهدوي. ...
12 ارديبهشت 1393

آتليه ٢

من فداي شما پسرم ،قبل از اينكه بياييم يزد رفتيم آتليه سه سيب و از شما عكسهاي خيلي خشگلي گرفتيم ،فدات بشم چرا نميخنديدي ماماني؟اشكالي نداره آتليش حرفه اي بود و ازت عكسهاي قشنگي گرفت. عصرش هم كه اومديم يزد كه اينجا هم خيلي همه مشتاق ديدنت بودن توي فرودگاه و هواپيما هم مسافرها و هم مهماندارها داشتن قربون صديت ميرفتن ،آخه تو چي داري عزيزك مامان و بابا كه ماشاالله اينقدر شيريني ،ميبوسمت و در اخر رسما عاشق و ديوونتم.
23 فروردين 1393

قر دادن و رقصیدن

جديدا با روروئكت قر ميدي و ميرقصي عزيزكم ،ماشاالله چقدر شيريني پسرم مثل عسل ميموني فدات بشم الهي .       ...
7 فروردين 1393

تنبل خان

  عشق مني تنبل خان،تازه داري پا ميخوري ماماني؟ني ني هاي همسن تو سرتاسر خونه را ميچرخن قربونت برم من،اشكال نداره ماماني قربون پاهاي تپلت برم تو راست ميگي خوب سخته كپلك بقول خاله اون ني ني هايي كه اينقدر زبلن مثل تو نميتونن غر بزنن دورت بگردم.   ديرم كه نشستي عزيزم اينقدر لثه هات ميخاره كه همش يا داري لثه ميخاروني يا ميخاي پاهاتو بخوري و روي شكمت خم ميشي و صاف نميشيني ميدونستي همه كارات شيرينه عزيزكم؟       اي بابا ماماني تو كه هنوزم نميتوني روروئك سواري كني البته همه ميگن روروئكت چون خارجيه سنگينه وبراي ٩ماه به بالاست و تو تقصير نداري گلم ،خيلي غر زدم بهت فقط ميخواستم بعدا بدوني چه كارهايي ميكردي و بدون هر كاري انجام بدي...
7 فروردين 1393

٧ماهگي

سلام نفس مامان،الهي قربونت برم من عزيزكم،خيلي دوست دارم امروز سوم فروردينه و شما هفت ماهت تموم شد و وارد ماه هشتم از زندگيت شدي پسرم . من و بابات هم تو اين هفت ماه خيلي زندگيمون قشنگ تر شده و با وجود تو خوشحالتر از قبل هستيم.الهي قربون خودت و قدوبالات و غرغر زدن هات برم گلكم. امروز به مناسبت هفت ماهگي تو بابايي ناهار رستوران دعوت كردن ولي چون شما تو رستوران گريه ميكني قرار شد سفارش بدن بيارن خونه آقا.     ...
7 فروردين 1393