ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ماهان عشق مامان و بابا

روروئک سواری آقا ماهان

 عزيزكم اين دفعه اولي هست كه تو روروئك نشستي الهي قربونت برم كه ميترسي سرتو بالا كني همش هم داري جلوي روروئكتو ميخوري آخه لثه هات خيلي ميخاره پسركم.الان٥ماه و نيمه هستي گلم زودتر نزاشتمت چون ميگفتن به كمرت فشار مياد عزيزكم. الان دومين روزيه كه نشستي تو روروئكت پسرم ميبيني كه يكم ترست ريخته و بالا رو نگاه ميكني واي چقدر دلم ميخواد يه دفعه شروع كني و خودت از اينطرف بري اونطرف مثل پا خوردنت كه يكدفعه اي اتفاق افتاد. ...
26 بهمن 1392

ماهان و کنجکاوی

  سلام فدات شم براي اولين بار شما تنهايي نشستي ولي هنوز كامل نميتوني و از اونجايي كه خيلي كنجكاوي و ميخواستي دوربينو بگيري به جلو خم ميشي و بسخاي تونستم ازت عكس بگيرم. اين جوجوتو خيلي دوست داري عزيزم مثل خودت كه جوجوي مني گلم. ...
26 بهمن 1392

سوپ خوردن

ميخوامت،ميخوامت،ميخوامت،الهي قربون اون دهن و لبهاي خشگلت بگردم من كه امروز قراره براي اولين بار سوپ بخوري خداكنه دوست داشته باشي آخه جوجو خان شما شير از همه بيشتر دوست داري ،خوب براي اينكه راحتتر میتونی بخوری تنبل مامان. ...
26 بهمن 1392

وقتي ديدمت

از اونجايي كه من از كمر بيحس شده بودم وقتي بدنيا اومدي خواستم ببينمت برعكس بقيه بچه ها ديگه گريه نميكردي و با چشماي باز داشتي اطرافو ديد ميزدي قربون فضول خان خودم برم راستي بگم همون لحظه اول گل كاشتي و جيش كردي تو آقاي دكتر ماماني آخه اين چه كاري بود كردي عزيزم در همون لحظه اول شيرين كاري كردي وقتي هم بردنم تو اتاقم ديدم باباييت و ماماني بابايي و مامانجون باباجون و عمو رسول و خاله مينا و دايي احسان اومدن تازه شماروهم ديده بودن عزيزم واي كه همه چقدر ازت تعريف ميكردن ودل منو آب ميكردن براي ديدنت ولي تا ساعت پنج كه بهت شير بدم نياوردنت كه ببينمت آخه ميخواستن كارهاتو انجام بدن بعدش بيارنت وقتي آوردنت بهترين هديه دنيا تو دستام بود وداشت شير ميخور...
26 بهمن 1392

شیشه گرفتن عشق من

اي جانم كه با اون دستاي تپل كوچولوت براي اولين بار شيشتو خودت گرفتي البته هنوز خيلي كوچيكي زود ول ميشه نازنازم. ...
26 بهمن 1392

اولین کالسکه سواری

عزيزك شيطونم اينقدر غر زدي كه گذاشتمت تو كالسكت البته براي اولين بار و تو خونه چرخ ميزديم اخه هوا سرده پسرم و ترسيدم سرما بخوري شما هم سريع خوابت برد. دفعه دوم فكر كردم شايد دوباره تو كالسكه بخوابي اما اشتباه كردم شما ميخواستي بازي كني ومن بچرخونمت .قربون چشماي شيطونت برم من الهي.رسما خودت ميدوني ديگه عاشقتيم كي؟من و بابا ديگه. ...
26 بهمن 1392